مخمصه های یک روح پیچیده

تو نازک طبعی و طاقت نیاری ...... گرانی های مشتی دلق پوشان

مخمصه های یک روح پیچیده

تو نازک طبعی و طاقت نیاری ...... گرانی های مشتی دلق پوشان

دختر خاله ء مست!!!

مجتبی همیشه میگه وقتی اعصابش خورده طنزش میگیره و خوبتر از همیشه مینویسه. منم امشب اعصابم خورده اما فکر کنم یه چیز خیلی مزخرف بنویسم ولی فقط میخوام بنویسم.

امشب یه شوک خیلی بزرگ بهم وارد شد که هنوز فکر میکنم تو این ماجرا  من یک شخصیت ایرانیه مسلمون تو یه فیلم هالیووودی ام اونم از این جدیداش!!! محصول ۲۰۱۱ . این پایین زیر قفسه سینه ء سمت راست چیه؟؟ اونجام درد میکنه . تیر میکشه

دیروقت اومدن خونه...شام و بیرون خورده بودن .... تو کوچه قه قهه میزدن  ؛ یاد فیلمای زمان شاه افتادم که این لات ها نصفه شب مست میکردن و تو کوچه ها صداشونو تو گلوشون مینداختن  و ... .

وقتی جلو در خونه رسیدن بابا که خواب بود بیدار شد و از پنجره نگاهشون کرد. خوب دخترخاله بود بابای من چی بهش میگفت وقتی مامانش تو خونه ء ما نشسته بود و لنگاشو انداخته بود رو هم و انگار نه انگار که دخترش تا اون وقت شب بیرون بوده و بعدش با اون وضع برمیگرده خونه . بابا رفت خوابید شاید هم خودشو به خواب زد.

وارد خونه که شدن کاملا معلوم بود که چی خوردن...خدای من...مست بودن

قه قهه میزدن....خاله هم بهشون میخندید و بردشون زیر زمین که بقیه بیدار نشن.

گلوم میسوزه انگار سوزن میزنن بهش.حس میکنم خودم خوردم.....

-----------------------------

پ.ن : خاله و بچه هاش کرج زندگی میکنن واسه عید اومدن خونه ما.

پ.ن : نمیخواستم اولین پستم اینجوری بشه اما مجتبی الان خوابه و من نمیدونم باید چیکار کنم که یه ذره آروم شم.

پ.ن : فردا صبح قراره بره راه آهن یه آشنا براش بلیط جور کنه و بره .خداکنه خواب نمونه و بره. اصلا نمی تونم افتخار به گناه و لذت از گناهشونو ببینم. خداکنه بخوابم و بلند شدم رفته باشه.