مخمصه های یک روح پیچیده

تو نازک طبعی و طاقت نیاری ...... گرانی های مشتی دلق پوشان

مخمصه های یک روح پیچیده

تو نازک طبعی و طاقت نیاری ...... گرانی های مشتی دلق پوشان

شخم

میدونی؟

وقتی خوب خسته شدم

حسابی تشنه و گشنه شدم

اونوقت مغزم به کار افتاد!

گفت: به تخ*/مم!

مهم نیست مغز من شخم(!)دارد یانه!مهم این است چقدر بیخودی دهن خودمو آسفالت کردم!

دوشنبه هفته دیگه باحال میشم ها!محکم!اخمالو!مغرور و دهن سرویس کن!

۱-۱

1- یعنی خاک تو سر اون داور!

من نمیدونم این چه پنالتی بود روی مارسلو گرفت!

از اون بدتر مرادی خودمون!این داور کجا خوب داوری کرد؟چیز نگو مومن!


2- توی دانشکده ی قبلی توی برد به یک چیز جالب برخوردم!رتبه ی اول!فک کن! مردیم و در کل زندگی یک بار رتبه اول شدیم! البته من فکر کنم اشتباه کردند! ببین تو را خدا! ترم آخری باید رتبه اول میشدیم! اینم از شانس ما! یعنی من برم پز به کی بدم؟ خودمو واسه کدوم استاد لوس(!) کنم!


3- توی دانشکده قبلی هیچ مزیتی برای من و امثال من وجود نداشت. الان که شدیم رتبه اول، خیر سرمون فارغ التحصیل شدیم و مزایا روانه قبرستان شده!


4- یعنی من غلط بکنم بخواهم رتبه اول شدنم توی کل دانشکده را به رخ شماها بکشم!


5- من همونم که هر آخر ترم کلی نذر و نیاز میکرد مشروط نشه! آبروی خودمو بردم!یعنی منو  چه به رتبه اول شدن!


6- یعنی ای تو روحت حمید! گفتی بیا جای منو بگیر منم گفتم به روی چشم!ببین چطوری منو از راه به در کرد!


7- نه خداییش رفیقه داریم؟ به قول امان رفیق نایاب!


8- الان که یکم تخلیه شدم و ذوق مرگیدگی ام از بین رفت باید بگم که هوس درس خوندن زده به سر م! یکجورایی به دهنم مزه داده!

۲-۱

بازی پرسپولیس و استیل آذین امروز حسابی چسبید!

حتی بیشتر از برد جلوی ذوب آهن! امروز واقعا اعصابم از بازی پرسپولیس در نیمه دوم و وقت تلف کردن های مداوم مکانی دروازه بان استیل خرد بود!

خدامیدونه چقدر دعا کردم اون پرتاب گل بشه!فقط برای اینکه دلم خنک بشه و اعصابم راحت!از این عربی بازی ها و الکی مصدوم شدن ها حالم به هم میخورد!

وشد آنچه که باید!پرتاب سپهر و شوت آرفی و گل و بعد دعوا!


هدایتی مالک متمول استیل هم در این باشگاه را تخته کرد! کم پرسپولیس از ایشون ضربه نخورد!جذب کریمی در فصل گذشته و جذب بازیکانی در این فصل که قرار بود پرسپولیسی شوند اما با مبالغ نجومی مواجه و تغییر رنگ دادند!

-----------------------------

پ.ن: از این به بعد میخواهم روزانه بنویسم!

نیستی!

این مدت واقعا فرصت نداشتم که درست و حسابی بیام نت!

قول هم نمیدم بعدا فرصت کافی داشته باشم.

این مدت سرم حسابی گرم پروژه ام بود و کتاب،بعدا هم احتمالا کتاب و جای دیگه!بیخیال!

محبت هاتونو انشاالله یک روز سر فرصت جبران میکنم.

رنگ دوستی

هوای گرفته امروز اصفهان، حال خراب روحی و جسمی من را، اصلا بگذریم!


دوستی واژه عجیب و خاصی است. دوستی ام با حمید خارج از قواعد دوستانه امروزی است. همین زیبایش کرده، رنگ و بوی خاصی به آن بخشیده و به نوعی شده است یک رابطه خاص.

وقتی رفیقت را بشناسی بعضی کارهایش که خلاف عادت معمول، تفکرات و منش اوست، حس خاصی را در تو برمی انگیزد و آن کار تا ابد بر دیواره ی ذهنت حک میشود.


این هدیه از آن جمله کارهای خاص است که انتظارش را نداشتم. صداقت و بی شیله پیله بودنش را همیشه دوست داشته ام و میستودم. آدمی مثل حمید کمیاب است و خوشحالم که من این کمیاب ترین را درکنار خودم میبینم.


دختر خاله ء مست!!!

مجتبی همیشه میگه وقتی اعصابش خورده طنزش میگیره و خوبتر از همیشه مینویسه. منم امشب اعصابم خورده اما فکر کنم یه چیز خیلی مزخرف بنویسم ولی فقط میخوام بنویسم.

امشب یه شوک خیلی بزرگ بهم وارد شد که هنوز فکر میکنم تو این ماجرا  من یک شخصیت ایرانیه مسلمون تو یه فیلم هالیووودی ام اونم از این جدیداش!!! محصول ۲۰۱۱ . این پایین زیر قفسه سینه ء سمت راست چیه؟؟ اونجام درد میکنه . تیر میکشه

دیروقت اومدن خونه...شام و بیرون خورده بودن .... تو کوچه قه قهه میزدن  ؛ یاد فیلمای زمان شاه افتادم که این لات ها نصفه شب مست میکردن و تو کوچه ها صداشونو تو گلوشون مینداختن  و ... .

وقتی جلو در خونه رسیدن بابا که خواب بود بیدار شد و از پنجره نگاهشون کرد. خوب دخترخاله بود بابای من چی بهش میگفت وقتی مامانش تو خونه ء ما نشسته بود و لنگاشو انداخته بود رو هم و انگار نه انگار که دخترش تا اون وقت شب بیرون بوده و بعدش با اون وضع برمیگرده خونه . بابا رفت خوابید شاید هم خودشو به خواب زد.

وارد خونه که شدن کاملا معلوم بود که چی خوردن...خدای من...مست بودن

قه قهه میزدن....خاله هم بهشون میخندید و بردشون زیر زمین که بقیه بیدار نشن.

گلوم میسوزه انگار سوزن میزنن بهش.حس میکنم خودم خوردم.....

-----------------------------

پ.ن : خاله و بچه هاش کرج زندگی میکنن واسه عید اومدن خونه ما.

پ.ن : نمیخواستم اولین پستم اینجوری بشه اما مجتبی الان خوابه و من نمیدونم باید چیکار کنم که یه ذره آروم شم.

پ.ن : فردا صبح قراره بره راه آهن یه آشنا براش بلیط جور کنه و بره .خداکنه خواب نمونه و بره. اصلا نمی تونم افتخار به گناه و لذت از گناهشونو ببینم. خداکنه بخوابم و بلند شدم رفته باشه.

بیلخ!

1- آنچنان که از ظاهر و باطن امر پیداست دخترک، یگانه همسری است که میتواند، شوهرش را درطول چندساعت از گدایی به پادشاهی برساند!

بحث سفره هفت سین بود. میفرمودند شما که خسته و کوفته از خانه تکانی قصد مراجعت به آغوش بنده را دارید، راه کج میکنید و دو فروند چایی لبریز لب دوز که خودتان دم کرده اید میریزید و می آورید!

این قبل از تحویل سال! بعد از تحویل سال نیز روبوسی و سپس عیدی بنده را مرحمت میفرمایید و بعد لالا!البته نگفتند اگر ظهر بود بازهم لالا یانه!!!

یعنی بنده تا لحظاتی قبل از تحویل سال درست همچو گدا،کلفت و...جان بکنم، بعد از تحویل سال همچو پادشاهی گشاده دست عیدی دهم! این هم از مخمصه های پیچیده ی یک شوهر روح درهم پیچیده!!

باری! هرچند همه مزاح بود اما شوخی شوخی جدی میشود!! بگذریم!

 

2- من تصور میکنم که نیک بختی و بدبختی محصور به انسان نیست بلکه جانوران و...از نیک بختی برخوردار یا بدبخت هستند. هزاران مثال برای اثبات این مدعا وجود دارد، مثلا شخص شخیص خودت! تا به حال چند مورچه را له نموده ای؟ خب آن مورچه گریزان از آدم و آدمیت(!) بدشانس وبدبخت بوده که له شده است و قص علی هذا! پس سعی کنین درسال جدید اگر توانایی خوشبخت کردن خود را ندارید دیگران را بدبخت نکنید! البته سوسک ها و عنکبوات ها از این قاعده مستثنی هستند!

 

3- چیزی که به نظر ما از محالات جلوه مینماید این است که بتوانیم زمان را به عقب برگردانیم و امروز را مبدل به دیرز و امسال را مبدل به سال گذشته کنیم. مترلینگ معتقد بود که امروز همان دیروز است و فردا همین امروز! چیزی که باعث میشود مانتوانیم گذشته را بازگردانیم این است که نمیتوانیم قلبمان، کلیه و... را عوض کنیم* و آن را جوان کنیم! میدانید؟ حرف حرف جوانی است! پس جوانی را دریابید گوگوری مگوری های من!

 

4- عیدتون مبارک!

 

* البته امروزه این امر میسر است! پس یک بیلخ بزرگ به این اندیشمند بزرگ!

-----------------------------

پ.ن: تا ساعت ۲و۲۰دقیقه داشتم بادخترک میچتیدم! اگر این پست به دلتان نشسته که خب از تاثیرات اوست و اگر ننشسته که واقعا آدم مزخرفی هستید! به هرحال هرچند این پست هول هولکی شد و مجبور شدم توی ۲۰ دقیقه جمعش کنم اما خیلی دوستش دارم. گویا آخرین پست سال ۸۹دوست داشتنی ترین پستم است.

پ.ن: این بلاگ اسکای نفهم هنوز نفهمیده سال تحویل نشده! مرده شور مرده میت نمای کفن شده پست را زده یک فروردین!