مخمصه های یک روح پیچیده

تو نازک طبعی و طاقت نیاری ...... گرانی های مشتی دلق پوشان

مخمصه های یک روح پیچیده

تو نازک طبعی و طاقت نیاری ...... گرانی های مشتی دلق پوشان

کج راهه

من روی اولین صندلی پشت صندلی راننده اوتوبوس نشسته بودم و او عقب زانتیای پدرش، پشت کسی که احتمالا مادرش است. ذهنم در کوچه پس کوچه های عشق قدم میزد، هندزفری گوشی ام درحال نجوا با پرده گوشم بود و چشمانم از دور سی و سه پل را میبلعید، یک لحظه شیرینی بیش از اندازه این پل دلم را زد که سرم را اندکی چرخاندم و آن دختر را دیدم، نگاهمان به یکدیگر گره خورد.


توقف اوتوبوس در ایستگاه نتیجه اش این شد که  آنها به آرامی از کنار ما گذشتند، اما ترافیک شدید باعث شد دوباره کنار هم قرار بگیریم، بازهم نگاه، چراغ سبز، حرکت آنها، حرکت ما، باز نگاه، تا یکی دو چهار راه دیگر کنار هم بودیم، آخرین چهار راه، در چشمانم خیره شد، در چشمانش خیره شدم، لبخند زدم، زبانش را برایم درآورد و رفت، رفتند، پیچیدند سمت راست، ما مستقیم رفتیم. راننده توراخدا بپیچ سمت راست، صدایی خفه که خودم هم نشنیدم.


رفت، برای همیشه رفت! تقابل فقر و غنا بود شاید! منی که مجبور بودم با اوتوبوس به اجبار بروم آنجایی که بقیه میروند و او که هیچ اجباری نداشت که از کدام طرف برود. اگر من هم وضعم خوب بود، اگر من هم زانتیا داشتم، میپیچدم سمت راست! لامصب همه چیز راست! راه راست، سمت راست و هزارتا راست دیگر!


یک نفر بیاید من کج را، راست کند محض رضای خدا! حداقل برای اینکه یک بار دیگر زبان درآوردن آن دخترک 5ساله را ببینم!

-----------------------------

پ.ن: اون کوچولو شباهت عجیبی با بچگی های دخترک داشت.

پ.ن: شاید تغییراتی در این وبلاگ ببینید.احتمالا یک نفر دیگر درنوشتن به من کمک میکند!

پ.ن: هیچ چیز لذت بخش تر از این نبود که وقتی دخترک این پست را خوندگفت: وقتی گفتی دختره فهمیدم کوچولو بوده!چون تو یا نگاه نمیکنی یا اگه یهو نگاهت به کسی گره بخوره گره را باز میکنی و قضیه را ادامه نمیدی.

نظرات 30 + ارسال نظر

ایشالا به هم برسید! تو اون دختر ِ 5 ساله!!
با نویسنده ی جدید موافق نیستم!!!!

خدا یه لامبورگینی به جفتمون عنایت بفرماید
کی دخترک ؟اگه اون باشه موافقم

MASOUD 1389/12/23 ساعت 22:30 http://ABADAN00631.BLOGSKY.COM

27.901234338860123.1541750994601
salam doost man veblag kheyli ghashangi dari.
agar doost dashti mano ba asm (sms bahal va sare kari) link kon.bya bem khabar bede belinkamet.
rasty agar omadi ye kilik alaki roo tablighat bezan.babat komak be man

ای جان.کلا راست چیز خوبیه.تورو هم خودم راستت میکنم :دی

اول اینکه من از اولشم حدس زدم که اون باید یه دختر بچه باشه چون خودم ختم این کارام!!!

دوم تا جایی که یادمه شما عشق زانتیا بودی و شانلیزه ی پاریس!!! دیدی چه خوب یادمه؟؟؟

سوم اینکه آی حال می کنم عاشق دخترکتی و حضورش رو به رسمیت می شناسی...

آفرین فرزندم!!!

آخریشم چقد کج و راست می کنی بابا !!!

همش داشتم میگفتم این مجتبی چه جراتی داره این پستو نوشته ... خدایا خودت به فریادش برس ...
یه دعا میکنم همیشه برای همه :خدا تنتو سالم کنه ... خدا بهت مریضی نده ایشالا ... ایشالا زانتیام میخری ، اصلا شورلت کامارو بخری که من هلااااااااکشم ولی همیشه تنت سالم باشه و دلت شاد

الان یه سوال واسم پیش اومد اون دختر واقعن ۵سالش بود یاازنظرذهنی ۵ساله بود؟
این همون سوال من که نفهمیدینش
چرا اونا دارن ما نداریم؟چرا بعضیا از پولداری خفه میشم و بعضیا از بی پولی؟کی این پولا رو تقصیم کرده؟ رو چه حسابی؟
حالا فک کنم منظورمو فهمیده باشین

mishe javabio k bhsh residin bgin? Shayad mano ghane kard

فاخته 1389/12/24 ساعت 11:27 http://3881467hk.blogfa.com/

بسوزه پدر فقر
آقا کج باش کی به کیه ؟

ای آشنای من

برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد

تا پر کنیم جام تهی از شراب را

وز خوشه های روشن انگورهای سبز

در خم بیفشریم می آفتاب را

برخیز و با بهار سفر کرده بازگرد

تا چون شکوفه های پرافشان سیب ها

گلبرگ لب به بوسه ی خورشید وا کنیم

وانگه چو باد صبح

در عطر پونه های بهاری شنا کنیم

برخیز و بازگرد

[گل]

مجید 1389/12/24 ساعت 21:00

پ ن سومی ت فوق العاده بود..
خوشحالم آسیاب بادی نیستی...
..
نهایت تمامی نیروها پیوستن است
پیوستن به اصل روشن خورشید
وریختن به شعور نور
طبیعی ست که آسیابهای بادی میبوسند


مجی میگم میتنی کار با گوگل ریدر رو برام توضیح بدی
لینکامو ببرم توش یه
بعد تو وبلاگم داشته باشم از بروز رسانیش مطلع بشم
ممنون

تو چهار باغ بودید نکنه؟
من عاااشق چهار باغم

سحر 1389/12/25 ساعت 11:55 http://sahar22761.blogfa.com

آقا اجازه
میشه اونی که عرفان خواسته رو به من هم یاد بدی؟؟؟؟

سحر 1389/12/25 ساعت 15:03 http://sahar22761.blogfa.com

دوباره الان با دقت خوندممم
فکر کردم شاید اگه خدا راستت کنه و دیگه کج نباشی هیچ وقت دیگه دلم نخواد بخونمت...
کج و کوله چو کج بیند خوشش آید لابد !!!

آلن 1389/12/25 ساعت 18:05

خیلی قشنگ نوشتی مجتبی.
واقعن معرکه بود.
توو جملات پستات گم میشم و عطر نوشته هات مستم میکنه.

نویسنده جدید مبارکه.
ایشالا با حضور نویسنده جدید ، وبلاگ پربارتری داشته باشی.
موفق باشی دوست عزیزم.

معلومه با خاطراتت خیلی حال میکنی چون خیلی بامزه تعریفشون میکنی که همه لذت میبرن
یه جوری تعریفشون میکنی که مخاطب جذبش میشه
ئمت گرم رفیق

خب اومدم عیدو جلوجلو تبریک بگمو واست آرزوی موفقیت کنم
با خزاران آرزوی خوب واسه یه دوست فعلن بای

سلام من اومدم
بیا دیکه

مهدیه 1389/12/27 ساعت 17:38 http://1691364.blogfa.com

پ.ن سومی خیلی دلنشین بود .

عشق مرکب حرکت است نه مقصد حرکت . تا آن عشق با تو چه کند !

مرکب مهم نیست به مقصد که فکر کنی چپ یا راستش دیگه با خودته ...

من منتظرم ژست دخترکو بخونما

مجید 1389/12/28 ساعت 16:26

بعضی موارد تیکه رو نمیشه کاریش کارد..باید داغون شد-چشمک
-
قسمت نمیشه فعلا برم سفر
حتا اصفهون

مجید 1389/12/28 ساعت 16:27

حیووونی
14
فروردین
نه
خداییش
13+1=14
14
چاهارده
چا
هار
ده
خیلی باحال ل ل ل ه

مجید 1389/12/28 ساعت 16:28


۱۴

مجید 1389/12/28 ساعت 16:35

سال نو مبارک
تندرستی
و شادی
برات آرزو دارم
در کنار کسانی که دوستشان داری

فاخته 1389/12/28 ساعت 16:38 http://3881467hk.blogfa.com/

اون بالا رو بستی اینجا رو که نبستی
یعنی کلا تر زده شده به تعطیلاتت

سلام.بی معرفت شدی مجتبی.ژاشو بیا طرفای ما وقت کردی.بعدم آخه این چه تاریخیه برا دفاعیه؟ها؟

مونا 1389/12/29 ساعت 10:13

سلام اقا مجتبی
خوبین ؟
سال نورو به شما تبریک می گم
امید وارم سال خوبی پیش رو داشته باشی

عاطی 1389/12/29 ساعت 12:10

ساله نو مبارک مجتبی!
امیدوارم امسال واسه-ت بترکوونه:دی!

(گل و بلبل)


امیدوارم سال خوبی داشته باشی دادا مجتبی.. دفاعیه 14 فروردین؟؟ فک کن!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد